بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- شناخت در مسائل خاص مانند توحید- از طریق شناخت عقلی است که به ان معرفت گفته میشود- ودوم شناخت عرفانی است-که امام خمینی رحمت الله علیه قائد اعظم اسلامی میفرماید-امام خمینی مراد از اسم در اصطلاح عرفانی، اسم لفظی نیست، بلکه حقیقتی خارجی است که اسم لفظی صرفاً به آن اشاره دارد ازاینرو، اسمای لفظی در عرفان اسم الاسم نامیده میشوند. اسم در آموزهها و ادبیات عرفانی، تعین خاصی از ذات خداوند است یعنی هرگاه ذات با صفت ذات با صفت و تعین خاصی جلوه کند، اسم عرفانی پدید میآید-مقىمه خىاونىمنان میفرماىى هرکس فلان کارخیر رابکنى هفت صد برابر یا بیشتر به خیرىرىنیا باشد یادراخرت- احادیث بنظر میرسد میتواند هم دردنیا باشد وهم دراخرت وهم مثلادر دنیا ده برابرویا بیشتر باشد- حال اگرفرد وبه خیرهای زیادی رسید از کجا معلوم است خیرتوسط خداوند داده شده است ویا کارخوداش است بخصوص متالریاست- یاماده پرست انراقبول نمیکند که از جانب الهی است- لذا عرفا برای انکه مطمن شوند این تجلی یا اشراق و فیض ویاتعین از جانب خداوندمنان است- لذا فرمودند - بایداثبات شود از ذات الهی است واز صفت الهی است وتعین خاص باشد یعنی نحوی روحی ومادی ان طبق معمول نباشد-!!تاعارف متوجه شود از جانب الهی است- فرض کنیدشخصی در یکحدیث که اثبات عقلی هم شده است که از جانب معصوم است-شک کندناگهان لیوان اب به لرزه بیافتد- این تعین خاص است به این صفت منشا ان صفت اسم الله است واین لرزشمصداق ان صفت است که به ان اسم اسم الله گفته میشود همه موجودات از اسم الله سرچشمه گرفته اند یعنی اسم اسم الله دارند قران ومعصومین ومانندان اسم اسم الله هستند- دو م بحث عبدالله بن سبا است- اولا ایشان حضرت عماربن یاسرنیست جناب -طبری- سید نعمت الله جزایری ودیگران بخوبی میدانستند زمنی که معاویه لعین بهکوفه امد حضرت علی علیه السلام وحضرت عماربن یاسر شهید شده بودند\س چرا اسم عماربن یاسر اوردند-ان زمان قبل به مسلمان میگفتند محمد بعدا قران جنتی - عبادی - یاس نسبت را بوجود اورد وکم کم این یای نسبت بکار میرود یعنی عدابن سبا ازپیروان عماربن یاسر علیه السلام است- ایشان یهودی بوده است نژآد عرب است چون یمنی ها بعداز بت پرستی بیشتر یهودی بودند- بعضی از افرادیمن بعلت کشتارهای معاویه وبردن زنان وبچه های انان به شاموفروختند انان وعلت هم اینبوده است طرفدار حضرت لی علیه السلام بودند وزکات را به علی علیه السلام میدادند- لذا عده ای بعلت اینکشتار وکشتن حضرت مالک اشتر که ا نهم یمنی بوده است تقیه را حرام میدانستند وکشتن امویان واجب میدانستند البته درسن بالا وبایدانتقام بگیرند ولذا انهاراهرجا که پیدا میکردندکهمیتواستند بکشند وخطری برای انها ندارد میکشتند-معاویه که به کوفه امددربیرون شهر در جنگل نخلستان اردوزد وانجا بود- روزی با حاکم کوفه در ان جنگل گام میزدواز او درباره اوضاع کوفه سئوال میکرد اینحاکم مردی پخته وباسیاست بودومردم اورا قبول داشتند ناگهان عبدابن سبا اشکار شد که جوانی بود وبه نزد معاویه امدواحادیث حضرت عما درباره علی علیه اسلام سه خلیفه وقبلی ومعاویه گفت- ومعاویه سروصدا کردو عبدالله فرار کرد وگفت اوراتعقیب کنید وپولی گزاف پاداش برسراوگذاشت ولی اوراپیدا نکردند معاویه به حاکم گفت از این ببعد اسم عمار را نیاورید و کارعماررا به او عبدالله نسبت دهید حتی قیام برضد اقای عثمان را به حضرت علی علیه السلام وعبدالله بن سبا نسبت دهید- وبعدا احادیث مختلفی را درباره او نوشتند که زمان حضرت علی علیه السلام عبدالله ابن سبا گفته است علی خدا است- وحضرت علی علیه السلام اواتوبه داد قبول نکرد وحضرت علی علیه السلام اورا کشت-درهرصورت اشراق عرفانی باید ازجانب خداوندمنان بوده باشذ اثبات شود توسط تعین خاص